?حضور آرمیتا رضایی نژاد فرزند شهید هسته ای کشور شهید داریوش رضایی نژاد در کنار آرامگاه پدر در یک روز بارانی در آستان مقدس امامزاده سید صلاح الدین محمد(ع)شهرستان آبدانان
4فروردین 98
سردارکوچک
برای خردسال ترین رزمنده شهید"علی جرایه”
دیروزباپسرم به گلزارشهدارفتم تابرمزارت فاتحه ای بخوانم واندکی ازدل تنگی هایم رابه دست بادبسپارم وسبکبال شوم مثل تووتمام شهدایی که اینجاخوابیده اند،درجوارامامزاده سیدصلاح الدین محمد.
فقط دوازده سال داشتی،به قامت پسرم چشم دوختم وخدامی داند آن لحظه،چقدر
برای دل مادرت سوختم.
افتخارمی کنم برخاکی قدم می زنم که روزی زیرگامهای توبوده ودرهوایی نفس می کشم که روزی عطرنفسهای تودر آن پیچیده است.
کودکی هایم را در دبستانی گذراندم که تودر آن مشق عشق رااموختی .
شایدسن وسالت کم بوداما،روح بزرگ آسمانی ات همیشه دراندیشه پروازبسرمی برد.
مهران وچنگوله هنوزرشادتهای تورابه یاددارد.
بزرگ مردکوچک !داستان حماسه های تورابرای پسرم خواهم گفت تابداند که در کودکی هم می شود عاشق خدابود وراه رسیدن به معشوق حقیقی را یافت .
چقدر واژه ها برای تفسیر توحقیرند و دربرابرت کم می آورند..
عطرنرگس درفضای گلزارپیچیده است انگارهمین حوالی هستی ….
مبلغ خلاق
#تولیدی_به_قلم_خودم
ازدرحیاط مدرسه که واردشدم ،طبق معمول بچها به استقبالم آمدند،وهرکدام مرابه کلاسشان دعوت میکردند.
من طبق برنامه هفتگی خودم،روزهای دوشنبه به کلاس پنجم میرفتم.
از پله ها که بالا رفتم ،مدیر مدرسه بارویی گشاده به استقبالم آمد.
پس از سلام و احوال پرسی گفت:خانم کدام کلاس تشریف میبرید؟وبدون اینکه منتظر پاسخ من باشدگفت: اگ کلاس پنجم تشریف میبرید بایکی ازدانش آموزان صحبت کنیداسمش “روژینا"ست ناخنهای بلندی دارد که به هیچ وجه حاضر به کوتاه کردن آن نیست.
ازلحن صحبت مدیر مدرسه فهمیدم که ازهرراهی رفته نتیجه نگرفته حتی تنبیه..
ازمدیراجازه خواستم وبه کلاس پنجم رفتم بچها احترام من از جای برخاستند وبا صلوات وسلام هماهنگ ،فضای کلاس را معنوی کردند.
یکی دو دقیقه گذشت تا کلاس آرام شد وتوانستم کنترل کلاس را دردست بگیرم.
روژینا میزاخر نشسته بود دخترپرانرژی وپرحرفی بود..
تصمیم گرفتم موضوع کلاس را عوض کنم شایدبتوانم با روشی اورامتوجه اشتباهش کنم بدون اینکه مستقیم تذکرداده باشم.
باحدیثی از معصوم شروع کردم ودرباره نظافت دراسلام واهمیت پاکیزگی یک مسلمان،بالحنی ساده وکودکانه برایشان صحبت کردم ،ازپیامبراکرم ص گفتم که همیشه خوشبو ومرتب بودند به مسواک زدن تاکید داشتند وناخنهایشان راکوتاه میکردند.
خلاصه دروقت کمی که دراختیارم بود سعی کردم حق مطلب رااداکنم .
درتمام طول کلاس حواسم به روژینا بود ساکت وآرام به حرفهایم گوش میکرد.
صدای زنگ اعلام تمام شدن وقت کلاس بود ازبچها خداحافظی کردم ..
روز بعد وقتی وارد مدرسه شدم بچها به استقبالم آمدند درمیان انها روژینارادیدم با ناخنهای کوتاه ومرتب .هرچندمیدانستم که هدفش از بلندگذاشتن ناخن چیزدیگری بود.
اسلام دین زیبایی ها ونیکی هاست ،شایدمشکل دردرست معرفی نکردن ماباشد این رسالت طلبه مبلغ است که بازبانی نرم و لحنی زیبا بامخاطب سخن بگوید واخلاق کریمه ی پیامبر اکرم ص رابه نسل جوان معرفی کند وبرای جذب جوانان و نوجوانان ازروشهای نوین وخلاقانه وایده های زیبا بهره ببرد،چراکه درین عصر رسانه وتبلیغات که تمام دنیا برای بدجلوه دادن دین ازهیچ کوششی فروگذارنمکنند بایدکمرهمت بست ومبلغی خلاق باشیم تا چهره زیبای اسلام زیرنقاب پنهان نماند .
شکوفایی درون
از دیشب باران یکریزمیبارد،شاخه های درخت مو،زیر باران زیباتر شده اند.صدای ناله ناودان ها در فضای حیاط می پیچدومن،مست از بوی باران و خاک نمناک گوش می سپارم به صدای گنجشکانی که لابلای شاخه های درخت حیاط خانه مان هیاهو به پا کرده اند.
برگهای زرد درختان ازشاخه جدامیشوندوبادبانوازشی مادرانه آنهارا به زمین میگذارد.
دراین بزم زیبا،بوته گل سرخ برای خودش عالمی دارد!انگار نه انگارپاییزاست و نیمه آذرماه،
..هرروزدر حال شکوفا شدن است و غنچه هایش بیشترمیشوند
شایددرباورگل سرخ همه فصلها،بهار است..ودرتقویم سال وماهش خبری از خزان وزمستان نیست.
امروزازبوته ی گل سرخ آموختم که میشوند در اوج سختی ها و مشکلات ،عاشقانه زندگی کرد،میشود درسرماویخبندان هم گل دادوشکوفاشد ،میشود بهار را آفرید و تمام فصلهارابهاردید..